به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
سپیدهدم که هنگام نماز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
ای ز فرط ظهور ناپیدا
ای خدا! ای خدای بیهمتا!
هر کسی را به سر هوایی هست
رو به سویی و دل به جایی هست
خّرم آن دل که از آن دل به خدا راهی هست
فرّخ آن سینه که در وی دل آگاهی هست
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مطلع انوار کتاب کریم