حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس