زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
میکوش دمادم از خدا یاد کنی
با مهر، دل شکستگان شاد کنی
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست