کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
این جشنها برای من آقا نمیشود
شب با چراغ عاریه فردا نمیشود!
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
دلی به دست خود آوردهام از آن تو باشد
سپردهام به تو سر تا بر آستان تو باشد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
آيينهای و برايت آه آوردم
در محضر تو دلی سياه آوردم
عشق گاهی در جدایی گاه در پیوندهاست
عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخندهاست
کجا شبیه تو آخر کدام همسایه؟
عزیز کوچۀ بالا! سلام همسایه!
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اسما برای فاطمه مرهم درست كن