شده عالم منور از جلوات محمدی
به جمال جمیل او صلوات محمدی
شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
خوش وقت کسی که عبرتاندیش شود
آگاهی او بیشتر از پیش شود
ای آرزویت دراز و فرصت کوتاه!
هم گوش به زنگ باش و هم چشم به راه
باز شد پنجرۀ روشنی از فصل حضور
فصل سرسبز دعا، فصل شکوفایی نور
هر که راه گفتگو در پردۀ اسرار یافت
چون کلیم از «لَن تَرانی» لذت دیدار یافت
میرسد باز به گوش دل ما این آواز
چه نشستید که درهای عنایت شد باز
مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
گران به خاطر مردم مکن عبادت را
تو کیستی که در اندیشۀ رسول خدایی
فروغ چشم حبیبی و چلچراغ هدایی
ای ماه، ای چراغ فروزان راه من
ای آشنای زمزمه و اشک و آه من
افسوس که این فرصت کوتاه گذشت
عمر آمد از آن راه و از این راه گذشت
الهی به شور قیام حسین
به فریاد سرخ و پیام حسین
«چرا تو ای شکستهدل! خدا خدا نمیکنی
خدای چارهساز را، چرا صدا نمیکنی»
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
ای که جا در دل و در جان پیمبر داری!
رتبه از مریم قدّیس فراتر داری
پنج نوبت، فرصت سبز حضورم دادهاند
پنج ساغر باده از دریای نورم دادهاند
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
تو کیستی که صداقت تو را صدا میکرد
دعا به جان تو پیغمبر خدا میکرد
این حریم کیست کز جوشِ ملائک روزِ بار
نیست در وی پرتو خورشید را راه گذار...
عارفانى که از این رشته، سَرى یافتهاند
بىخبر گشته ز خود تا خبرى یافتهاند
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
یارب این جانهای غربتدیده را فریاد رس
روحهای گِل به رو مالیده را فریاد رس