دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟!
مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است
گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
دوباره آمده آن شب، شب جدایی او
سرم فدایی او شد، دلم هوایی او
صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
به رغم زخم زبانها به غم، عنان ندهم
ز کف، قرار خود از طعن طاعنان ندهم
دوباره فتنه شد و مردم امتحان دادند
و باز درس بزرگی به دشمنان دادند
تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد
به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد
کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است
نشان کوچ، در آیینه جلوهگر شده است
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
رسیده از سفر عشق، نوبر آورده
تبرکی دو سه خط شعر بیسر آورده
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت
که زیر سایۀ این خیمه کردهایم اقامت
هنوز داشت نفس میکشید؛ دیر نبود
مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود
نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد
مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد