خیرخواه توام از نور سخن میگویم
از هراسِ شب دیجور سخن میگویم
کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
سخن ز حبل الهی و بانگ «وَ اعتَصِمُو»ست
حقیقتی که هدایت همیشه زنده به اوست
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
برخیز ای برادر و عزم مصاف کن
شمشیر کین جاهلی خود، غلاف کن
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفهبار است از اوست
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
دلم امسال سامرّایی است و عید غمگین است
میان سفره «سامرّا» نماد هفتمین سین است
خوش آن عاشق که در رازش تو باشی
همه سوز و همه سازش تو باشی
سامرا، امشب مدینه میشود مهمان تو
آسمانها اشک میبارند بر دامان تو