کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
پیرمرد مهربان، مثل ابرها رها
زنده است همچنان، زنده است بین ما
خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
با ریگهای رهگذر باد
در خیمههای خسته بخوانید
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفهبار است از اوست
مثل شیرینی روحانی یک رؤیا بود
سالهایی که در آن روح خدا با ما بود
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
که مینَهد مرهم، داغ سوگواران را؟
که جمع میکند این خاطر پریشان را؟