بعد از اینکه دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت
همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
ذلیل شد امیریاش، صغیر شد کبیریاش
شکسته شد توهّمِ شکستناپذیریاش
صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
برای خواندن اول یاد میگیرند الفبا را
الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را
ایران! پر از آیینه و لبخند بمانی
همسایۀ خورشید چو «الوند» بمانی
ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
سرو است و به ایستادگی متهم است
از شش جهت آماج هزاران ستم است
سخن چون از سر درد است باری دردسر دارد
خوشا مردی کزینسان دردسرها زیر سر دارد
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
رسید صاعقه و شیشۀ گلاب شکست
شب از در آمد و پهلوی آفتاب شکست
از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
ای «در» تو عجب معرفت آموختهای
یکسینه سخن داری و لب دوختهای
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این
سوی مسجد شعلهور رفتی، مصاف این است این
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
خدا این بار میخواهد سپاهش خار و خس باشد
برای خواری دشمن همین بایست بس باشد
تا اشک به روی گونهات گل میکرد
باران به نگاه تو توسل میکرد
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
به ایستادن، آن دم که سنگ میبارند
به کوه بودن، آن لحظهها که دشوارند
فاطمه مادر حسین و حسن
گله کرد از وصال شیرازی
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!