ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر
که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر
ذلیل شد امیریاش، صغیر شد کبیریاش
شکسته شد توهّمِ شکستناپذیریاش
ﺁﺗﺶ، ﮔﻠﻮﻟﻪ، ﺳﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
ﺟﺎﯼ ﻗﻠﻢ، ﺗﻔﻨﮓ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ
به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟!
مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است
رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
چه سالها در انتظار ذوالفقار حیدری
تویی که در احاطۀ یهودیان خیبری
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان
كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان
این روزها حال جهان در وضع هشدار است
برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است
سلام خاک رسولان! سلام ارض فلسطین!
چقدر زخم به تن داری ای ستارۀ خونین
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
چقدر ها کند این دستهای لرزان را؟
چقدر؟ تا که کمی سردی زمستان را...
مگر نه اینکه همان طفل غزه طفل من است
چرا سکوت کنم سینهام پر از سخن است
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
رها کردند پشت آسمان زلف رهایت را
خدا حتماً شنید آن لحظۀ آخر دعایت را
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را