تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
دلدادۀ عشق، از صفاتش پیداست
صدق سخن از صبر و ثباتش پیداست
ای نفس! تو را نمازِ خجلتباریست
هر رکعت تو، منت بیمقداریست
پیچیده شمیم ندبه و عهد و سمات
طوفانزدگان! کجاست کشتی نجات؟
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
ای در دلم محبت تو! هست و نیستم!
هستی تویی بدون تو من هیچ نیستم
جز ردّ قدمهای تو اینجا اثری نیست
این قلّه که جولانگه هر رهگذری نیست
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
امشب که به نام عشق، آغاز شدهست
دنیا پر از آوازۀ اعجاز شدهست
به دل بغضی هزاران ساله دارم
شبیه نی، هوای ناله دارم
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر
هر چند دعای عاشقان پر دارد
زیباییِ پرواز کبوتر دارد
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
جامی بزن از می طَهور صلوات
فیضی ببر از فیض حضور صلوت
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر
بی مهر نبی و آل او دل، دل نیست
در سینه به غیر مشتی آب و گل نیست
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
در مِهر پیامبر حیات است حیات
در نور هدایتش نجات است نجات