بعد از تو روزها شده بیرنگ مرتضی
بیرنگ، بیقرار و بدآهنگ مرتضی
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
دارد از جایی بشارتهای پنهان میدهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن میدهد
جا مانده روی خاک صحرا رد پايت
پيچيده در گوش شقايقها صدايت
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین