کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
«فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم»
من غلام علیام از دو جهان آزادم
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
لهیب ذوالفقارت بر تن گردنکشان ماندهست
طنین خطبههایت در گلوگاه زمان ماندهست
چشم وا کردی و آغوش خدا جای تو شد
کعبه لبخند به لب، محو تماشای تو شد
گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمۀ زمزم کرده
بر روی دوشت کیسه کیسه کهکشان بود
منظومههایی مملو از خرما و نان بود
آمدم باز کنم چشم پر از باران را
و به عطر نجف آغشته نمایم جان را
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
دارد از جایی بشارتهای پنهان میدهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن میدهد
دوباره سهم زینب کرده غم، بیمارداری را
دل خون را، نگاه مضطرب را، بیقراری را
به مسجد میرود یا سمت قربانگاه میآید؟
چرا از هر طرف امشب نسیم آه میآید؟
چو بر آیینۀ خورشید میشد بغض شب پیدا
به نبض سینۀ مهتاب دیدم تاب و تب پیدا