نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی
به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد
مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
سیاست داشت، اما مثل حیدر بود در میدان
که تیغ تیز میدان میدهد سَیّاس را برهان
پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
شصتوسه سال فرصت دنیا تمام شد
تویی امیر جمل، وارث رشادت حیدر
لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
فکر کردند که خورشید مکدر شده است
کوثری دیده و گفتند که ابتر شده است
گرچه بیش از دیگران، سهمش در این دنیا غم است
«مرد» اخمش، خندهاش، حرفش، نگاهش، محکم است
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
چون سرو همیشه راست قامت بودی
معنای شرافت و شهامت بودی
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
دوباره سهم زینب کرده غم، بیمارداری را
دل خون را، نگاه مضطرب را، بیقراری را