باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
چقدر این روزهای سرد سخت است
و پیدا کردن همدرد سخت است
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
سفر کردند سرداران عاشق
به روی شانۀ یاران عاشق
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
دیدن یک مرد گاهی کار طوفان میکند
لحظهای تردید چشمت را پشیمان میکند
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
برای من دو چشم تر بگیرید
سراغ از یک دل پرپر بگیرید
سری بر شانۀ هم میگذاریم
دل خود را به غمها میسپاریم
دلم رود است و دریا چشمهایم
فدای دست سقا چشمهایم
حسین و زینب تو هر دو تشنه
شب ماه و شب تو هر دو تشنه
چه ماهی! ماه از او بهتر نتابید
رها شد دست او، دیگر نتابید
هزاران چشمِ تر داریم از این دست
به دل خون جگر داریم از این دست
تو احساس مرا دریاب ای رود
لبم را تر نکن از آب ای رود
هم از درد و هم از غم مینویسم
هم از باران نمنم مینویسم
شکسته، ارغوانی مینویسم
به یاد لالههای بیسر باغ
شکفتن آرزوی کودکش بود
سپاهی روبهروی کودکش بود
من و دل، شیعۀ دردیم مولا!
بدون تو چه میکردیم مولا!
شبیه گل، سرشتی تازه دارم
هوای سرنوشتی تازه دارم
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
ببین، تاریخ در تکرار ماندهست
جهان در حسرت بسیار ماندهست