دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرها
بمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها!
هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد
هزار معرکه دید و هزار کوفه خطر کرد
اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
رسیده از سفر عشق، نوبر آورده
تبرکی دو سه خط شعر بیسر آورده
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
چه صبحی؟ چه شامی؟ زمان از تو میگفت
چه جغرافیایی؟ جهان از تو میگفت
دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
باران میآمد با دعای دستهایت
در دشت میرویید گل از ردّ پایت
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
این روزها حال جهان در وضع هشدار است
برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
عشق بیپرواست، بسم الله الرحمن الرحیم
هرکسی با ماست، بسم الله الرحمن الرحیم
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم