الا قرار دل و جانِ بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است
از روى حسین تا نقاب افکندند
در عالم عشق، انقلاب افکندند
ای قدر تو بر مردم دنیا پنهان
چون گوهر در سینۀ دریا پنهان
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمۀ حیات آمدهام
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
امشب شکوه عشق جهانگیر میشود
روح لطیف عاطفه تصویر میشود
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
ای آینهدار پنج معصوم!
در بحر عفاف، دُرّ مکتوم
زینب که على با جلوات دگرىست
زهراى بتول در حیات دگرىست
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
یک عمر دلم غصۀ مولا خوردهست
تا حکم شهادت من امضا خوردهست
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
سرسبزی ما از چمن عاشوراست
در نای شهیدان، سخن عاشوراست
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
به شهر کوفه غریبم من و پناه ندارم
به غیر دربهدریها پناهگاه ندارم
از حریم کعبه آهنگ سفر داریم ما
مقصدی بالاتر از این در نظر داریم ما
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را