اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری
تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
شش روز بعد، همهمه پایان گرفته بود
در خاک، حسّ شعلهوری جان گرفته بود
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
آن روز هرچند آخرین روز جهان باشد
باید شروع فصل خوب داستان باشد
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
و قصه خواست ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از آن گنبد کبودش را
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
چون وجود مقدس ازلی
شاهد دلربای لم یزلی
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست
عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست