کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
شوکران درد نوشیدم، دوا آموختم
غوطه در افتادگی خوردم، شنا آموختم
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
و خانهها، همه، هر جا، خراب خواهد شد
در آسمان و زمین، انقلاب خواهد شد
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
هرکس هر آنچه دیده اگر هرکجا، تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی