همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
ذلیل شد امیریاش، صغیر شد کبیریاش
شکسته شد توهّمِ شکستناپذیریاش
آزاده است، بندۀ آقای عالم است
سلمان خیمهگاه حسین است، «اَسلَم» است
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
خدا این بار میخواهد سپاهش خار و خس باشد
برای خواری دشمن همین بایست بس باشد
ای صبح که خورشید به شام تو گریست
آفاق به پاس احترام تو گریست
کتاب بود و به روی جهانیان وا بود
جواب هرچه نمیدانمِ جدلها بود
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
در مسجدالنبی چه مؤدب نشستهاند
از خلسۀ صبوح، لبالب نشستهاند
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
کمک کنید به نوباوگان جنگزده
به آهوان هراسیدۀ پلنگزده
هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
باز ما را چشمهای از اشک جاری دادهاند
روز و شب خاصیت ابر بهاری دادهاند
مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان
كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان
حقپرستان را امامی هست، دینش دلبری
نور رویش کوثری، شور کلامش حیدری
دنیای کلام تو جهان برکات است
عمریست جهان ریزهخور این کلمات است
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
شد چهل روز و باز دلتنگیم
داغمان تازه مانده است هنوز
حرکت از منا شروع شد و
در تب کربلا به اوج رسید
ببین بغداد را و جوشش زیباترین حس را
خروش جاننثاران «ابومهدی مهندس» را
طوفان خروش و خشم ما در راه است
سوگند به آه، عمرتان کوتاه است
شکوه تاج ایمان بر سر ماست
شجاعت قطرهای از باور ماست
فکر کردی که نمانده دل و... دلسوزی نیست؟
یا در این قوم به جز دغدغهٔ روزی نیست؟
گرد و خاکی کردی و بنشین که طوفان را ببینی
وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی