من به غمهای تو محتاجتر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم
شادی هر دو جهان بیتو مرا جز غم نیست
جنت بیتو عذابش ز جهنم کم نیست
تو را همراه خود آوردهاند از شرق بارانها
تو را ای زادهٔ شرقیترین خورشید دورانها
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود
شام غمهای تو را لبخند فردایی نبود
ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
گر چه از غم، شکسته بالِ من است
اشک من شاهد ملالِ من است
اگر دینیست باقی در جهان بیشبهه دین توست
یداللهی که میگویند خود در آستین توست
در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
آید نسیم از ره و مُشک تر آوَرَد
عطر بهار از دمِ جانپرور آوَرَد
ای آنکه حدیث تو شنفتن دارد
گل با رخ خوب تو شکفتن دارد
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
زینب که على با جلوات دگرىست
زهراى بتول در حیات دگرىست
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد