صحرا میان حلقۀ آتش اسیر بود
اُتراق، در کویر عطش ناگزیر بود
بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
من ماجرا را خوب یادم هست، چون کاروان ما جلوتر بود
پیکی رسید و گفت برگردید، دستور، دستور پیمبر بود
من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمۀ حیات آمدهام
خورشید بر مسیر سفر بست راه را
در دست خود گرفت سپس دست ماه را
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
با دشمن خویش روبهرو بود آن روز
با گرمی خون غرق وضو بود آن روز
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
چه جای شکوه که با آسمان قرار ندارم
شکسته قفلِ قفس، جرأت فرار ندارم
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
گوشها باز که امروز هزاران خبر است
خبری خوبتر از خوبتر از خوبتر است
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
ای صفای حرم یار! کجای حرمی؟
حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟
ای خوشمسیر برکه!...قرار مسافران!
آغوش باز کن که رسیدهست کاروان
علی بجنگ، حسن صلح کن، حسین فدا شو
غدیر معنیاش این است عبد محض خدا شو