مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
قرار بود از این چشمه آب برداریم
نه اینکه تشنه شویم و سراب برداریم
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
ای خنجرِ آب دیده، ما تشنۀ کارزاریم
لببسته زخمیم اما در خنده، خونگریه داریم
ای نابترین معانی واژۀ خوب
ای جوشش خون گرمتان شهر آشوب
گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفهبار است از اوست