چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
راه از بیگانه میجستیم، آخر گم شدیم
خانۀ خود را نمیدیدیم و سردرگم شدیم
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
حرکت از منا شروع شد و
در تب کربلا به اوج رسید
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود
ای وسعت مقام تو بیمرز و بیحدود
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
زیر پا ریخته اینبار کف صابون را
کفر، انگار نخوانده است شب قارون را
مرامم غیرت است ای عشق و پیمان با توأم دین است
دفاع از سنگ در دینی که من دارم از آیین است
به مسجد میرود معنا کند روح عبادت را
به مسجد میبرد با خود علی امشب شهادت را