نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ماسوا میزد
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی،
که همراه امیری، چون امیرالمؤمنین باشی
روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان بهپا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران
قلم به دست گرفتم که ماجرا بنویسم
غریبوار پیامی به آشنا بنویسم
بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
این شعر را سخت است از دفتر بخوانیم
باید که از چشمان یکدیگر بخوانیم
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
یاعلی گفت با تمام وجود تا همهعمر با علی باشد
با علی باشد و طنین دلش دمبهدم ذکر یاعلی باشد
تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه
فرقت شکست و موی تو در خون نشست آه
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینهای، آیینهای سر تا به پا نور
عاشقم عاشق نامی و رسیدم به امامی
غرق در سرّ جوادم، چه امامی و چه نامی
رود از راز و نیاز تو حکایت میکرد
نور را عمق نگاه تو هدایت میکرد
جاریست در زلالی این دشت آسمان
با این حساب سهم زمین «هشت آسمان»
شبی که آینهام را به دستِ خاک سپردم
هزار بار شکستم، هزار مرتبه مردم
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
تبر بردار «ابراهیم»! در این عصر ظلمانی
بیا تا باز این بتهای سنگی را بلرزانی
همین بس است به مدحش محمد است محمد
حمید و حامد و محمود و احمد است محمد
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکیست
خیمهگاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکیست
لبیک به جُحفه، پی حج خواهم گفت
حاجات به ثامن الحجج خواهم گفت