همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلود پیغام از کبوترهای چاهی داشت
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى» علیست...
بین آیات الهی، آیت کبری علیست
برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب، خوبیِ فرداها