اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
میرفت که با آب حیات آمده باشد
میخواست به احیای فرات آمده باشد
سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری
تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
شش روز بعد، همهمه پایان گرفته بود
در خاک، حسّ شعلهوری جان گرفته بود
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
امشب تمام مُلک و مَلک در ترنم است
چون موسم دمیدن خورشید هفتم است
آن روز هرچند آخرین روز جهان باشد
باید شروع فصل خوب داستان باشد
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
ای به بقیع آمده! هشیار باش
خفته چرا چشم تو؟ بیدار باش
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
و قصه خواست ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از آن گنبد کبودش را
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
از مکه خبر آمده داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها
اینجا فروغ عشق و صفا موج میزند
نور خدا به صحن و سرا، موج میزند
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
چون وجود مقدس ازلی
شاهد دلربای لم یزلی