چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن
چه دارد میشود؟ ای داد از این پاییز! نصرالله!
خودت تکذیب کن اخبار را! برخیز! نصرالله!
خبر داری که با این دل، دل عاشق چهها کردی؟
میان بُهتِ اندوه فراوانت رها کردی
کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان
پیِ خورشید، شب تا صبح، در سوزِ مِه و باران
به گریه تاختیم از غرب تا شرق ارسباران
روز تشییع پیکر پاکش
همه جا غرق در تلاطم بود
ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا؟
که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا
کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
السلام ای وارث نوح و خلیل!
ای جلال و جلوۀ رب جلیل!
ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
با فرق شکسته، دل خون، چهرۀ زرد
از مسجد کوفه باز میگردد مرد
شب بود و بارگاه تو چون خرمنی ز نور
میریخت در نگاه زمین آبشار طور
کیست الله؟ بیا از ولیالله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
فراتر است، از ادراک ما حقیقت ذاتش
کسی که آینۀ ذات کبریاست صفاتش
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
چه در هیبت، چه در غیرت، چه در عشق، اولین هستی
که بر انگشتر فضل و شرف همچون نگین هستی
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل