تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
شهادت میتواند مرگ در راه وطن باشد
شهادت میتواند خلوتی با خویشتن باشد
از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجراها و مُرساها
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا
صبح صادق که میدمد دل من
سرخوش از بادۀ حضور شود
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
پیغمبر ما که مشرق نور هُداست
دل آینهدار مهر او، دیده جداست