سرو است و به ایستادگی متهم است
از شش جهت آماج هزاران ستم است
ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین
ای خون خدا خون سرافراز حسین
پیوسته نماز در قیام است حسین
هفتاد و دو حج ناتمام است حسین
یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
بر شانۀ یارش بگذارد سر را
بردارد اگر او قدمی دیگر را
شاید که به تأثیرِ دعا زنده کنند
در برزخِ این خوف و رجا زنده کنند
در هر گذری و کوچه و بازاری
پهن است بساطِ حرصِ دنیاداری
ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
شب در دل خویش جستجویی کردیم
در اشک دوباره شستشویی کردیم
دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
میکوش دمادم از خدا یاد کنی
با مهر، دل شکستگان شاد کنی
ای بستۀ تن! تدارک رفتن کن
تاریک نمان، چشم و دلی روشن کن
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
خوش وقت کسی که عبرتاندیش شود
آگاهی او بیشتر از پیش شود
ای آرزویت دراز و فرصت کوتاه!
هم گوش به زنگ باش و هم چشم به راه
گنجشکان باغ را اجابت کردند
از باغ پس از خزان عیادت کردند
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
ایمان که به مرزِ بینهایت برسد
هر لحظه به صاحبش عنایت برسد