ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
پیچیده در ترنّم هستی، صدای تو
ای راز ناگشودۀ هستی، خدای تو
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
ماه است و آفتابیام از مهربانیاش
صد کهکشان فدای دل آسمانیاش
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید