ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
ای بهترین دلیل تبسم ظهور کن
فصل کبود خندۀ ما را مرور کن
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
گریه میکنم تو را، با دو چشم داغدار
گریه میکنم تو را، مثل ابرِ بیقرار
مانده ز فهم تو دلم بینصیب
معجزۀ عشق، غرور غریب
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
ای طالب معرفت! «ولی» را بشناس
آن جان ز عشق مُنجلی را بشناس
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حُرمَت قبلۀ نخستین گفتن
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
هر چند غمی به چشم تو پنهان است
در دست تو سنگ و در دلت ایمان است
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من