همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
میکوش دمادم از خدا یاد کنی
با مهر، دل شکستگان شاد کنی
دمی با آه خلوت کن، بگیر ای دل جلا اینجا
بیا سبقت بگیر از خلق، با رنگ خدا اینجا
هم به در هشدار باید داد هم دیوارها!
صاعقه این بار باشد پاسخ رگبارها
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
صد بار اگر شویم فدای تو یاحسین
کاری نکردهایم برای تو یاحسین
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
اَلسَّلام ای خادم اسلام و قرآن، اَلسَّلام
ای عَلَم در عِلم، ای علامۀ عالیمقام
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى» علیست...
بین آیات الهی، آیت کبری علیست
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
یک چله انتظار به پایان رسیده است
پایان شام تیرۀ هجران رسیده است
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
آرامش دل به قدر بیداری اوست
آرایش گل به شبنم جاری اوست