نام گرامی‌اش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
می‌گریزم به هوایی که پر از زیستن است
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراط‌المستقیم
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتش‌دان شده
پروانه شد تا شعله‌ور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
گفت رنجور دلش از اثر فاصله‌هاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدله‌هاست
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
فرق دارد جلوه‌اش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
پیوستگان عشق تو از خود بریده‌اند
الفت گرفته با تو و از خود رمیده‌اند
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
«بشنو از نی چون حکایت می‌کند»
شیعه را در خون روایت می‌کند
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
صبح صادق که می‌دمد دل من
سرخوش از بادۀ حضور شود
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
پیغمبر ما که مشرق نور هُداست
دل آینه‌دار مهر او، دیده جداست
وقتی عدو به روی تو شمشیر می‌کشد
از درد تو تمام تنم تیر می‌کشد
این كیست از خورشید، مولا، ماه‌روتر
بی‌تاب‌تر، عاشق‌تر، عبدالله روتر
دُرّ یتیمم و به صدف گوهرم ببین
در بحر عشق، گوهر جان‌پرورم ببین
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گل‌های مدینه داغ‌دارش بودند
