چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
با زخمهای تازه گل انداخت پیکرش
تسلیم شد قضا و قدر در برابرش
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
سرخیِ شمشیر و سرنیزه تماشایی نبود
شام غمهای تو را لبخند فردایی نبود
ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
قرار بود از این چشمه آب برداریم
نه اینکه تشنه شویم و سراب برداریم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
در سایۀ این حجاب نوری ازلیست
هر چند زن است اما آواش جلیست
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
بختت بلند باد و بلندا ببینمت!
ایرانِ من مباد که تنها ببینمت!
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
مصحف نوری و در واژه و معنا تازه
وحی آیات تو هر لحظه و هرجا تازه
زینب که على با جلوات دگرىست
زهراى بتول در حیات دگرىست
قسم خوردهای! اهل ایثار باش
قسم خوردهای! پای این کار باش