چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت
برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردۀ گزند مباد
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
منم که شُهرۀ شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
حدیث خاتم و انگشتری بخوان با من
روایت زحل و مشتری بخوان با من
مگر چه کیسهای از نور داشت بر دوشش؟
که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش
هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
دلی كه خانۀ مولا شود حرم گردد
كز احترام علی كعبه محترم گردد
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
درخت، جلوۀ هموارۀ بهاران بود
اگرچه هر برگش قصۀ زمستان بود
هنوز میشنوم هقهق صدایت را
صدای آن نفس درد آشنایت را
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
حیا به گوشۀ آن چشم مست منزل داشت
وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت
هر آنکه جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
«سه روز» بود، که در مکّه بیقراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود
نشست یک دو سه خطّی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست به راه درست دعوت کرد
خدا جلال دگر داد ای امیر تو را
که داد از خم کوثر، میِ غدیر تو را
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین
کنار من، صدف دیده پر گهر نکنید
به پیش چشم یتیمان، پدر پدر نکنید