نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
از برق تیغ او احدی بینصیب نیست
این کیست؟ اینکه آمده میدان «حبیب» نیست؟
از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
دست در دستِ باد میریزد
به روی شانه گیسوان سپید
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
پیوستگان عشق تو از خود بریدهاند
الفت گرفته با تو و از خود رمیدهاند
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
صبح صادق که میدمد دل من
سرخوش از بادۀ حضور شود
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
پیغمبر ما که مشرق نور هُداست
دل آینهدار مهر او، دیده جداست
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی