فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن | شعر هیأت

خطبۀ خون تو آغاز نمازی دگر است
جسم گلگون تو آیینۀ رازی دگر است

سیدحسن حسینی

هم‌صدا با حلق اسماعیل

غزل

سال‌ها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است

سیدحمیدرضا برقعی

خویشتن

مثنوی

آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم

زکریا اخلاقی

تبسم‌های شرقی

غزل

عشق، هر روز به تکرار تو برمی‌خیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمی‌خیزد

سعید بیابانکی

چقدر پنجره

غزل

حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگی‌ات اشک چکیدن دارد

سیدمحمدرضا شرافت

دلشوره کلمات

غزل

کوفه میدان نبرد و سرِ نی سنگر توست
علمِ نصرِ خدا تا صف محشر، سر توست

غلامرضا سازگار

آتش مهر

غزل

آن‌چه در سوگ تو اى پاک‌تر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت‏

نصرالله مردانی

کاروان شعر عاشورا

غزل

آن‌که در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد

احد ده‌بزرگی

از سنگ ناله خیزد

غزل

ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله
صبح سر زد ز گریبان تو یا ثارالله

محمدجواد غفورزاده

بهای وصل

قصیده‌واره

آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین

ژولیده نیشابوری

بهای وصل

غزل

آن‌که با مرگِ خود احیای فضیلت می‌خواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت می‌خواست

محمد موحدیان

دریا تشنۀ دریا

غزل

عشق، سر در قدمِ ماست اگر بگذارند
عاشقان را سر سوداست اگر بگذارند

محمدجواد غفورزاده

سلام بر حسین