فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن | شعر هیأت

شب‌نشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همه‌شب راز و نیاز سحرش را دیدند

سیدهاشم وفایی

گلبن وفا

غزل

عشق فهمید که جان چیست دل‌ و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست

مهدی باقر

آینه گردانی

غزل

حاصل عمرِ ز خود بی‌خبران آه بُوَد
هرکه از خویشتن آگاه شد، آگاه بود

صائب تبریزی

کلیات صائب تبریزی

غزل

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی

غزل

یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
نیست در مصر، عزیزی که خریدار تو نیست...

صائب تبریزی

کلیات صائب تبریزی

غزل

گر بسوزیم به آتش همه گویند سزاست
در خور جورم و از فضل توام چشم عطاست

سیدعبدالوهّاب (نشاط) اصفهانی

دیوان نشاط اصفهانی

غزل

یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
می‌کند زین دو یکی در دل جانان، اثری

وحدت کرمانشاهی

سیری در قلمرو شعر توحیدی

غزل

رمضان سایۀ مهر از سرِ ما می‌گیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا می‌گیرد

سیدمحمدحسین شهریار

دیوان شهریار

قصیده‌واره

يارب از فرط گنه، نامه‌سياهم چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم، چه كنم

ژولیده نیشابوری

تسبیح اشک

غزل

سنگ‌ها آینه‌ها نام تو را می‌خوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را می‌خوانند...

سارا جلوداریان

بر بال قنوت

غزل

خيز، اى بندۀ محروم و گنهکار بيا
يک شب اى خفتۀ غفلت‌زده، بيدار بيا

حبیب چایچیان

تسبیح اشک

غزل

آمدیم از سفر دور و دراز رمضان
پی نبردیم به زیبایی راز رمضان

علیرضا قزوه

صبح بنارس

غزل