مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن | شعر هیأت

هرچند درک‌ ناقص ‌تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست ‌اما اختلافی ‌نیست

سیدابوالفضل مبارز

غزل

مِنّی اِلَیْکِ... نامه‌ای از غربت ایران
در سینه دارم حرف‌هایی با تو خواهرجان

عباس همتی

مثنوی

دیدیم در آیینۀ سرخ محرم‌ها
پر می‌شوند از بی‌بصیرت‌ها، جهنم‌ها

مجتبی خرسندی

غزل

در آستانش شمس می‌آید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال

سیدمحمدجواد میرصفی

قصیده‌واره

آری همین امروز و فردا باز می‌گردیم
ما اهل آنجاییم، از اینجا باز می‌گردیم

محمدمهدی سیار

رودخوانی

غزل

این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شب‌نامه‌های روز و ماه و سال ما هستند

رحمان نوازنی

ایها العزیز

غزل

هفت آسمان در دست‌های مهربانت بود
هرچند عمری سقف زندان آسمانت بود

حسین عباس‌پور

غزل

باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد

محمدعلی بیابانی

غزل

وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی

مهدی مردانی

پایین پای ابیات

غزل

این بار، بار حج خود را مختصر برداشت
آن قدر که گویا فقط بال سفر برداشت

وحیده گرجی

غزل

با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر
اینجا نیا،دیگر نداری خانه در این شهر

اعظم سعادتمند

غزل

«با هر قدم سمت حرم لبیک یا زینب
در عشق سر می‌آورم لبیک یا زینب...»

وحیده گرجی

شهادت‌نامه

غزل