مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن | شعر هیأت

تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلم‌ها تیغۀ شمشیر خواهد شد

محمد رفیعی

مرثیه با شکوه

غزل

با یک تبسم به قناری‌ها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بی‌کران دادی

رضا ساریخانی

پای بوس آفتاب دفتر هشتم

غزل

تنها اگر ماندم ندارم غم علی دارم
حتی اگر باشد سپاهم کم، علی دارم

سیدمحمدمهدی شفیعی

غزل

مانند گردنبند دورِ گردن دختر
مرگ اين چنين زيباست، از اين نيز زيباتر

محمدحسین ملکیان

جمع مُکسّر

غزل

«هل من مبارز»... نعره دنیا را تکان می‌داد
در خندقی خود کنده، شهر از ترس جان می‌داد

مهدی مردانی

پایین پای ابیات

غزل‌پیوسته

یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی مانده‌ست
شمشیر بردارد هر آن‌کس با علی مانده‌ست

مهدی جهاندار

عشق سوزان است

غزل

در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق هم‌صدا بودی

فاطمه بیرامی

غزل

تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینه‌کاری را

سیدابوالفضل مبارز

غزل

برخاستی تا روز، روز دیگری باشد
تقدیر فردا قصۀ زیباتری باشد

محمدجواد شاهمرادی

لیالی مجنون

مثنوی

با هم صدا کردند ماتم‌های عالم را
وقتی جدا کردند همدم‌های عالم را

محمدمهدی سیار

بی‌خوابی عمیق

غزل

حس می‌شود همواره عطر ربنا از تو
آکنده شد زندان هارون از خدا از تو

حسین عباس‌پور

حداقل

غزل

ای چشم‌هایت جاری از آیات فروردین
سرشارتر از شاخه‌های روشنِ «والتّین»

مریم سقلاطونی

بادها از جنوب می‌آیند

غزل