مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن | شعر هیأت

مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال

محمدجواد غفورزاده

سلام بر حسین

غزل‌مثنوی

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی

مرتضی امیری‌اسفندقه

محفل شاعران آیینی

غزل

حیا به گوشۀ ‌آن چشم مست منزل داشت
وفا هزار فضیلت ز دوست در دل داشت

جواد محمدزمانی

فصل شکوه

ترکیب‌بند

«سه روز» بود، که در مکّه بی‌قراری بود
نگاه کعبه، پر از چشم انتظاری بود

محمدجواد غفورزاده

خورشید کعبه

قصیده‌واره

و کاش مرد غزل‌خوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد

خدیجه پنجی

پرنده‌ها که بیایند

غزل

کدام جمعه، دعا مستجاب خواهد شد؟
مسیح عاطفه پا در رکاب خواهد شد

محمدجواد غفورزاده

یا ایهاالعزیز

غزل

بیا که آینۀ روزگار زنگاری‌ست
بیا که زخمِ‌زبان‌های دوستان، کاری‌ست

سعید بیابانکی

نامه‌های کوفی

غزل

تمام همهمه‌ها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان می‌داد

محمدمهدی خانمحمدی

هیاهو

قطعه

بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد

محمدجواد غفورزاده

یا ایهاالعزیز

غزل

بهار، سفرۀ سبزی‌ست از سیادت تو
شب تولّد هستی‌ست یا ولادت تو؟

علیرضا قزوه

چمدان‌های قدیمی

غزل

به بوسه بر قدمت چشم من حسادت داشت
به حیرتم که چرا خاک این سعادت داشت؟

غلامرضا شکوهی

سرمه در چشم غزل

غزل

و قصه خواست ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از آن گنبد کبودش را

حسن بیاتانی

از دوشنبه تا جمعه

غزل‌مثنوی