خورشید هم در آسمان رؤیت نمیشد
دیگر کسی با ماه، همصحبت نمیشد
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
سامرا امشب ز شبهای دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
ای آنکه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
دمید ماه رجب رؤیتش مبارک باد
به دوستان خدا نعمتش مبارک باد
شهر آینهدار میشود با یک گل
پروانهتبار میشود با یک گل
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
جبریل مکرر این صلا را سر داد
بلّغ، بلّغ... ندا به پیغمبر داد
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
میرسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است
میفروشد زرهی را که رفیق جنگ است
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش
فدای عطر حوّل حالنای سال تحویلش
دست خدا پردۀ شب را شکافت
صبح شد و نور خداوند تافت
ای ولی عصر و امام زمان
ای سبب خلقت کون و مکان
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
اگرچه زود؛ میآید، اگرچه دیر؛ میآید
سوار سبزپوش ما به هر تقدیر میآید
اگرچه غايبى، امّا حضورِ تو پيداست
چه غيبتىست؟ كه عطرِ عبور تو پيداست
ای چشمهایت جاری از آیات فروردین
سرشارتر از شاخههای روشنِ «والتّین»