بر حسین بن علی یا با حسین بن علی؟
با یزید بن یهودی یا حسین بن علی؟
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
نمکپروردهات ای شهر من خیل شهیداناند
شهیدانی که هر یک سفرهدار لطف و احساناند
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
مگر چه کیسهای از نور داشت بر دوشش؟
که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش
وضو گرفتم و کردم به رب عشق توکل
زدم به رسم ادب بعد از آن به خواجه تفأل
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
فقط از شعله و مسمار گفتیم
از آشوب در و دیوار گفتیم
هلا! در این کران فقط به حُر، امان نمیرسد
که در کنار او به هیچکس زیان نمیرسد
و جنس درد تو از جنس روضهٔ حسن است
غریب خانهٔ خود! غربت تو در وطن است
شکستهاند قلمها و بستهاند دهانها
نشستهاند قدمها و خستهاند توانها
در آستانش شمس میآید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال
روزی که پا به عرش معلا گذاشتی!
بر هر چه داشت نقش «تو» را، پا گذاشتی
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد
نشان نام او باید معزّ المؤمنین باشد