زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
میکوش دمادم از خدا یاد کنی
با مهر، دل شکستگان شاد کنی
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
از همه سوی جهان جلوۀ او میبینم
جلوۀ اوست جهان کز همه سو میبینم
دلم جواب بَلی میدهد صلای تو را
صلا بزن که به جان میخرم بلای تو را...
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
رمضان سایۀ مهر از سرِ ما میگیرد
بال رأفت که فروداشت، فرا میگیرد
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
ای بر سریر ملک ازل تا ابد خدا
وصف تو از کجا و بیان من از کجا؟...
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
شيعيان! ديگر هواى نينوا دارد حسين
روى دل با كاروان كربلا دارد حسين
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
علی آن شیر خدا، شاه عرب
الفتی داشته با این دل شب
بوَد آیا که درِ صلح و صفا بگشایند
تا دری هم به مراد دل ما بگشایند