هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
داغ تو در سراچۀ قلبم چه میکند؟
در این فضای کم غم عالم چه میکند؟
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاد
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
فرصت نمیشود که من از خود سفر کنم
از این من همیشگی خود گذر کنم
گنجشکان باغ را اجابت کردند
از باغ پس از خزان عیادت کردند
قلم چو کوه دماوند سخت و سنگینبار
ورق کبوتر آتش گرفتهای تبدار
کسی از شعر، از توصیف از اندیشه آن سوتر
کسی از دیگران برتر کسی دیگرتر از دیگر
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر میخوانم
قبولم کن من آداب زیارت را نمیدانم
از جهانی که پر از تیرگی ما و من است
میگریزم به هوایی که پر از زیستن است
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخواند
از فراموشیِ امروز به فردا میخواند
فلق در سینهاش آتشفشان صبحگاهی داشت
که خونآلود پیغام از کبوترهای چاهی داشت
خدا نوشت به اسم شما سپیدهدمان را
و آفرید به نام شما زمین و زمان را
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
این اشکها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
دارد از جایی بشارتهای پنهان میدهد
بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن میدهد
برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است
مولای ما نمونۀ دیگر نداشتهست
اعجاز خلقت است و برابر نداشتهست
ای آرزوی روشن دریاها
دیروز خوب، خوبیِ فرداها
در لغت معنی شبح یعنی
سایهای در خیال میآید
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد