زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
میکوش دمادم از خدا یاد کنی
با مهر، دل شکستگان شاد کنی
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
آن تشنهلبی که منصب سقّا داشت
وقتی به حریم علقمه پای گذاشت
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی