بگذار که در معرکه بیسر گردیم
با لشکر آفتاب برمیگردیم
خط به خط احبار در تورات، سرگردان تو
راهبان هر واژه در انجیل، بیسامان تو
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
بعد از تو روزها شده بیرنگ مرتضی
بیرنگ، بیقرار و بدآهنگ مرتضی
کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
امروز دلتنگم، نمیدانم چرا! شاید...
این عمر با من راه میآید؟ نمیآید؟
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
جانبخشتر ندیده کسی از تبسمت
جان جهان! فدای سلامٌ علیکمت
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
میمیرم از دلشورههای اربعینی
از حسرت و دلتنگی و غربتنشینی
چه سِرّیست؟ چه رازیست؟
چه راز و چه نیازیست؟
هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
پیچیده شمیم ندبه و عهد و سمات
طوفانزدگان! کجاست کشتی نجات؟
این لیلۀ قدر است که در حال شروع است
ماه است و درخشندهتر از صبح طلوع است
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
ای چشم! از آن دیدۀ بیدار بخوان
ای اشک! از آن چشمِ گهربار بخوان
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
ای سرو که با تو باغها بالیدند
معصوم به معصوم تو را تا دیدند