کوچه کوچه نسیم سامرّا
عطر غم از عراق آورده
همیشه مرد سفر مرد جاده بود پدر
رفیق و همدم مردم، پیاده بود پدر
یک جلوۀ دلپذیر تکرار شدهست
لبخند مهی منیر تکرار شدهست
یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
تو از تبار بهاران، تو از سلالۀ رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
تا چشم وا کرد این پسر، چشمانِ تر دید
خوب امتحان پس داد اگر داغِ پدر دید...
در نالۀ ما شور عراقی ماندهست
در خاطره یک باغ اقاقی ماندهست
خم میشوم تا گامهایت را ببوسم
بگذار مادر جای پایت را ببوسم
با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
مپرس حال دل داغدار و چشم ترم را
شکسته صاعقۀ تازیانه، بال و پرم را
مسلم شهید شد وَ تو خواندی حمیده را
مرهم نهادی آن جگر داغدیده را
خورشید سامرا و کریم جهان تویی
ما را بده پناه، که کهف امان تویی
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
در باغ دعا اگر بهار است از اوست
هر شاخه اگر شکوفهبار است از اوست
آرامشی به وسعت صحراست مادرم
اصلاً گمان کنم خودِ دریاست مادرم
چقدر دیر رسیدی قطار بیتو گذشت
قطار خسته و بیکولهبار، بیتو گذشت
شب مانده است و شعلۀ بیجان این چراغ
شب شاهد فسردنِ تنهاترین چراغ
دلم امسال سامرّایی است و عید غمگین است
میان سفره «سامرّا» نماد هفتمین سین است
خوش آن عاشق که در رازش تو باشی
همه سوز و همه سازش تو باشی
سامرا، امشب مدینه میشود مهمان تو
آسمانها اشک میبارند بر دامان تو
رود از راز و نیاز تو حکایت میکرد
نور را عمق نگاه تو هدایت میکرد