شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت
که زیر سایۀ این خیمه کردهایم اقامت
هنوز داشت نفس میکشید؛ دیر نبود
مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود
نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سحر که چلچلهها بال شوق وا کردند
سفر به دشت دلانگیز لالهها کردند
تو را ز دست اَجَل کی فرار خواهد بود؟
فرارگاه تو دارالقرار خواهد بود
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
گران به خاطر مردم مکن عبادت را
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
چقدر بد شده دنیا چقدر بد شدهایم
به جای گرمی آغوش، دست رد شدهایم
بگو چرا نشد امسال زائرت باشم
قدم به جاده گذارم، مسافرت باشم
صدای کربوبلای حسین میآید
به هوش باش، صدای حسین میآید
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیمشبی دفع صد بلا بکند
دو جلوۀ ابدی از درخششی ازلی
به خُلق و خو، دو محمد؛ به رنگ و بو دو علی
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد